البرزی ها

سایت تفریحی و سرگرمی البرزی ها

البرزی ها

سایت تفریحی و سرگرمی البرزی ها

وقتی جوون تر بودم فکر میکردم زندگی یعنی : یه شاسی بلند + یه قلاب ماهیگیری + یه اسنوبرد حرفه ای + یه دوچرخه کراس کانتری و یه دنیا سفر ! اما الان میفهمم که وقتی پایه نداشته باشی هیچ کودوم 1 ثانیه هم بهت حال نمیده !!!

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «البرزی ها» ثبت شده است

اگر در مراسم مذهبی شرکت میکنید...

اگر به هر اندیشه و نیتی در صف های چای و شیر و آش و قیمه نذری می ایستید...بعد از نوش جان کردن لطفاَ "لیوان" و "ظرف های یکبار مصرف" را در پیاده رو و خیابان نریزید...

باور بفرمایید (رفتگر پیر محله) جزو لشگر یزید نبوده..! :|

  • خودمـ


وقتهایی هست که به خودت قول میدهی دیگر "مصر" و "منتظر" نباشی.

اما مچ خودت را وقتی میگیری که "مصرانه" به "انتظار" نشسته ای.

و آنوقت مجبور میشوی زندگیت را جمع کنی و بریزی توی یک کوله پشتی و دوباره راه بیفتی و به خودت قول بدهی که دیگر "مصر" و "منتظر" نباشی...


  • خودمـ

پاییز از راه رسیده است
انار نیستم که برسم به دستهای تو ؛
بـرگـم..
پُـرم از اضطـراب افتـادن..

  • خودمـ

پاتریک : آخرین باری که اینجوری سرفه میکردم جلوی تلویزیون داشتم پاپ کرن میخوردم
باب اسفنجی: یعنی پاپ کرن پرید تو گلوت ؟
پاتریک: نههه ! کنترل تلویزیون !

  • خودمـ
می گفت جایی خونده که از هر سه نفر یکیشون در روابط عاشقانه خیانت میکنه. بعد با یک حساب سرانگشتی به این نتیجه رسیده بود که اون یک نفر یا همسرشه و یا دوست دخترش!
  • خودمـ

ذات بد نیکو نگردد . . . چون که بنیادش بد است ....

  • خودمـ

تو هم شده‌ای انقلاب زندگی من حالا هر آنچه در زندگی من است تاریخ‌ دار شده قبل از “تو”…. بعد از “تو

  • خودمـ

تاریخ را بخوان
کم نبوده اند 
ظالمان
یا راه را بسته اند
یا آب را 
و تو سنگدل تر از همه

چشم هایت را بر من می بندی....


  • خودمـ

یکی از اساتید دانشگاه خاطره جالبی را که مربوط به سالها پیش بود نقل میکرد:
"چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم،
سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام میشد.
دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست توی نیمکت بغلیم مینشست و اسمش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟
گفت اول باید برنامه زمانی رو ببینه، ظاهرا برنامه دست یکی از دانشجوها به اسم فیلیپ بود.
پرسیدم فیلیپ رو میشناسی؟
کاترینا گفت آره، همون پسری که موهای بلوند قشنگی داره و ردیف جلو میشینه!
گفتم نمیدونم کیو میگی!
گفت همون پسر خوش تیپ که معمولا پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه!
گفتم نمیدونم منظورت کیه؟
گفت همون پسری که کیف وکفشش همیشه ست هست باهم!
بازم نفهمیدم منظورش کی بود!
اونجا بود که کاترینا تون صداشو یکم پایین آورد و گفت فیلیپ دیگه، همون پسر مهربونی 
که روی ویلچیر میشینه...
این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر،
آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگی های منفی و نقص ها چشم پوشی کنه...
چقدر خوبه مثبت دیدن...
یک لحظه خودمو جای کاترینا گذاشتم ، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن و فیلیپو میشناختم، چی میگفتم؟
حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه!!
وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم...
شما چی فکر میکنید؟
چقد عالی میشه اگه ویژگی های مثبت افراد رو بیشتر ببینیم و بتونیم از نقص هاشون چشم پوشی کنیم...

  • خودمـ

ما دی ماهی ها این شکلی هستیم 

واسه عشقمون و دوس داشتنمون ارزش قائلیم،به هر ننه قمری نمیگیم عشقم

  • خودمـ